کودك در كنار ساحل مشغول بازي كردن است!


با عروسك خود بازي مي كند

وآن را چنان عاشقانه دوست دارد كه انگار زنده است

نگاهش به عروسكي ديگر مي افتد

عروسك خود را بر زمين مي گذارد

و به سوي آن قدم بر مي دارد

اما آن را به دست نمي آورد نگاهي به پشت سر مي اندازد

از عروسك خودش هم خبري نيست

امواج آن را به دل دريا برده بود

كودك نگاهي به جاي خالي آن مي كند

شانه هايش را بالا مي اندازد و به دنبال توپي مي دود

عروسكي كه روزي همه ي زندگي او بود

به خاطر هوس بچگانه از دست داد

و امواج خاطرات آن را به قعر درياي فراموشي برد

و كودك بي خيال به دنبال عروسكي ديگر...

فراموش شد عروسك

به همين سادگي...



( پاورقي:وحال آن كودك... بزرگ شده.اما باز هم به ياد بچگي و اون روزها مي افته.وهوس بازي هاي كودكي رو ميكنه.اما اين بار بازيش خيلي خطرناك تره.بازيچش شده دل آدم ها.خنديدن به بازي گرفتن احساسات آدم ها،و آدم ها حالا شدن براش همون عروسك.اي كاش كه اگه بزرگ ميشيم جنبه ي بزرگ شدن هم پيدا كنيم.بدونيم كه آدم ها عروسك نيستن،دلشونم توپ نيست و يه فرق بزرگ كه عروسك اون ها حالا دل داره ،وغرق شدن تو درياي فراموشي شايد...اونا رو تا مرگ پیش ببره . يادمون باشه اگه كسي رو دوست داريم به خاطر خودمون دوستش نداشته باشيم،به خاطر خودش دوستش داشته باشيم.آخه ديگه اون عروسك نيست كه به خاطره خودمون دوستش داشته باشيم.يادمون باشه،يادمون نره كه بزرگ شديم.)

 

یادت باشه با احساساتم بازی کردی و بهم تهمت زدی و آخر سر هم اسم دروغگو روم گذاشتی

یادت باشه وقتی دلم رو شکوندی و پرسیدی ازم ناراحتی برای اینکه تو ناراحت نشی به دروغ  گفتم من کی باشم که از تو ناراحت بشم ؟

کاش اون موقع میفهمیدی اگه گفتم دوست دارم به خاطر وجود خودت بود نه تنهاییم

خودت که خوب میدونستی آدم دورم زیاد بود که دوستم داشت اگه مشکلم تنهایی بود چرا نرفتم سراغشون؟

با اینکه میدونستم عشقشون واقعی تر از تو هست !!! اما من تو رو انتخاب کرده بودم بین همشون !!!

همه اینا یادت باشه ...و یادت باشه دیگه با دلی بازی نکنی شاید اون دل  تا دم مرگ پیش بره